بزرگ شدنت
سلام به قند عسلم به شیطونه طلای خونمون به شیرین زبون اشیونمون وای هر چقدر از شیطناط بگم کم گفتم از دست تو هیچ جای خونه در امان نیست کلا میترکونی همچیرو من عاشق ترکوندتام صبح از خواب بیدار میشی بلند میشی خیلی مستقل از تخت میری پایین تو حال اگه بابا در حال رفتن به سر کار باشه میری مچسبی به در خونه با منم خدافظی میکنی حاظر نیستی بیای بغل من فقط بابا بغلت کنه اونم گولت میزنه بغلت میکنه میدت به من توهم جیغ داد راه میندازی بعد از کمی اروم میشی بعدم میری دنبال خربکار پریز برق و بخاری که منو مجبور به امدن بکن بعد که من میام تلوزیون روشن میکنم بهت کمی خوراکی میدم تا صبحونه رو اماده کنم اول تلوزییون میبنی اگه کار من طول بکشه میای میش...